سعید جلائیان| شهرآرانیوز؛ صحبتهای محسن رحیم دل، پاکبان بوستان بهشت، پر از بوی کلمه است؛ از تعداد تألیفاتش میگوید و از کتابهایی که به دیگران هدیه داده است، از عشق و علاقه وافری که به ادبیات و نویسندگی دارد و از حوصلهای که بین کار پاکبانی برای نوشتن به خرج میدهد. او مرد آرامی است و وقتی کنارش مینشینیم، قصه گو هم میشود.
شاید خیلی از شهروندان محسن رحیم دل را نشناسند. پاکبان میان سالی که با جارویش بر تن خشک شده برگهای زرد میکشد و از گیاهان بادقت خاصی مراقبت میکند، یک داستان نویس است. او فقط تا مقطع راهنمایی درس خوانده است. پس از نوشتن اولین کتابش درباره دفاع مقدس، به این حوزه علاقهمند شده و مدتها میخواسته است که داستان زندگی شهیدی را در قالب کتاب منتشر کند. این اتفاق سرانجام رخ داد و با ماجراهای شیرینی هم همراه بود. به تازگی در مراسم رونمایی از هشتمین اثرش، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، سخنرانی کرد.
به بهانه رونمایی از کتاب «تنگه علیمردانی» به سراغ نویسنده این اثر و پاکبان بوستان بهشت رفتیم تا با او درباره مسیری که برای نویسندگی طی کرده است، به گفتگو بپردازیم.
ماجرای علاقه رحیم دل، داستان نویس ۴۷ ساله، به نوشتن در دوران کودکی اش بازمی گردد. تعریف میکند: پدرم خیاط و عاشق کتاب است و علاقه زیادی به مطالعه دارد. ۲ ویژگی او در زندگی من هم ادامه پیدا کرد؛ هنر خیاطی و عشق به کتاب و مطالعه. او هربار که برای امانت گرفتن کتاب به کتابخانه آستان قدس رضوی یا کتابخانههای دیگر منطقه ۴ میرفت، برای من نیز کتابی به امانت میگرفت. پدر با این کار بذری در ذهنم کاشت که سال به سال رشد کرد و من را از یک خواننده ساده به نویسنده چند کتاب تبدیل کرد.
رحیم دل اول وارد حوزه خیاطی شد و کارگاهی برای خود دست وپا کرد. همیشه هم چندین جلد کتاب برای اوقات فراغت در کنار دستش بود. او که کتابهای فراوانی را با موضوعهای گوناگون مطالعه کرده بود، سال ۱۳۸۹ تصمیم گرفت خود قلم به دست بگیرد و با به یادآوردن اتفاقات گوناگونی که در جامعه شاهدش بوده است و خاطرات اطرافیان و ریش سفیدان، شروع به نوشتن داستانهای کوتاه کند. او حدود ۳۰ داستان کوتاه نوشته است. واکنشهای مثبت اطرافیان و تشویق آنها باعث شد خیاط محله شهیدآوینی تصمیم به چاپ داستان هایش در قالب یک کتاب بگیرد. رحیم دل نام «قصههای کوچه بازاری» را برای کتابش انتخاب کرد و آن را برای چاپ به یک ناشر سپرد.
این کتاب در ۱۰۰۰ نسخه چاپ شد، اما ناشر فقط ۱۰۰ نسخه را به نویسنده اش داد و بقیه را بدون دادن حق التألیف، فروخت. تجربه چاپ اولین کتاب ناگوار بود، اما واکنشهای مثبتی که از خوانندههای اولین اثرش در سرتاسر کشور دید، باعث شد او به این باور برسد که میتواند یک نویسنده باشد و نوشتن را تکرار کند. رحیم دل درباره چاپ اولین کتابش توضیح میدهد: سال ۱۳۸۹ وقتی اولین کتابم به چاپ رسید، خوانندههای زیادی از سرتاسر نقاط کشور با من تماس میگرفتند و درباره کتاب با من صحبت میکردند. تصمیم گرفتم نویسندگی را به عنوان علاقه اول و شغل دومم به طور جدی ادامه دهم.
رحیم دل اراده مضاعفی پیدا کرد و سراغ استادان نویسندگی رفت تا پرقوتتر کار را ادامه دهد.
در این سالها از دانش داستان نویسهای موفقی مانند محمدعلی داوطلب، سعید تشکری، محمد ریاحی، منصور انوری مطالب بسیاری آموختم. آنها راه و رسم نویسندگی و حتی چاپ کتاب را به من یاد دادند. سال ۱۳۹۵ به دلیل بالارفتن قیمت نخ و کاموا، رحیم دل دیگر نتوانست حرفه پدری اش را ادامه دهد. سال ۱۳۹۸ پس از تغییر چندشغل، در اداره فضای سبز شهرداری منطقه ۴ برای کار پاکبانی بوستان بهشت استخدام شد. او از این فضا هم برای داستان نویسی استفاده میکرد و میکوشید با خوب نگاه کردن به رفتار و خوب شنیدن حرفهای شهروندانی که به بوستان میآیند، برای کتابهای بعدی اش شخصیتهای جدیدی پیدا کند. رحیم دل حتی در این مدت توانست حدود ۱۵۰ داستان کوتاه بنویسد، تا اینکه ماجرای نگارش کتابی درباره شهید حسن علیمردانی پیش آمد.
ماجرای نوشتن کتاب شهیدعلیمردانی از سر یک دل تنگی آب میخورد. روزی رحیم دل هوای زیارت مزار پسرعمه شهیدش در بهشت رضا (ع) به سرش زد. به قطعه شهدا که رسید، خیلی اتفاقی نگاهش با سنگ قبر شهیدحسن علیمردانی گره خورد و مدتها کنار آن ایستاد. درست نمیداند چقدر بدون حرکت کنار مزار ساده سردار شهید اسلام شهیدعلیمردانی ایستاده، اما میداند که شهید در همان لحظه یک مأموریت برای انجام به او سپرده بود. رحیم دل که پیش از این فقط نام شهیدعلیمردانی را شنیده بود و اطلاعات جزئی از او داشت، همان جا به مأموریتی که سردار بر عهده اش گذاشت، لبیک گفت و بلافاصله کارش را برای بیشتردانستن از شهید ادامه داد.
او هر زمان فرصتی دست میداد، نام سردار را در اینترنت جست وجو میکرد و به مطالب جذابی دست پیدا میکرد. هرجملهای که درباره رشادتهای علیمردانی میخواند، به نگارش کتابی درباره زندگی شهید و ۳۰۰ قهرمان چزابه بیشتر مصمم میشد. از آن پس، هربار که مشغول کار میشد، قصهها و ماجراهای داستان در ذهنش ساخته میشد و شاخ وبرگ بیشتری میگرفت. با تاریکی هوا و خلوت شدن بوستان، پاکبان فرصت بیشتری پیدا میکرد تا درباره چگونگی نگارش کتاب فکر کند. قلم و دفترچه یادداشتی که همیشه به همراه داشت، او را به تنگه چزابه در سال ۱۳۶۰ برد. هر آنچه به ذهنش میرسید، مینوشت و هیچ فرصتی را از دست نمیداد.
حاصل همه هفتههایی که رحیم دل از فضای سبز بوستان و اوقات فراغتش برای داستان استفاده میکرد، یک داستان ۳۰۰ صفحهای شد که خیلیها از آن استقبال کرده اند. تعریف میکند: پس از پایان یافتن داستان، در فضای مجازی بین نویسندهها بحثی درباره دفاع مقدس سر گرفت. من آنجا موضوع داستانی را که نوشته بودم، مطرح کردم و آن را برای مطالعه دیگران منتشر کردم. خوشبختانه سردار شهیدعلیمردانی کاری کردند که قلم من به دل علی اصغر محمدیان افتاد که آموزگار و فرهنگی هم هستند. ایشان از من خواستند تحقیقات بیشتری انجام دهم و قول دادند که کتاب را با حمایت کامل به چاپ برسانند.
رحیم دل ادامه میدهد: من داستانی تخیلی را که درباره شهید نوشته بودم، به طور کامل کنار گذاشتم و دوباره شروع به نوشتن کردم. در ابتدا به زادگاه شهید در روستای آغل کمر رفتم که امروز به نام «شهیدان علیمردانی» در نزدیکی تربت جام شناخته میشود. با اهالی روستا و اقوام شهید گفتگو کردم. پس از آن نوبت به اعضای خانواده به خصوص همسر و فرزندانشان رسید. خوشبختانه آنها با روی گشاده از کار استقبال کردند. خانواده و نزدیکان شهیدعلیمردانی هرچه بیشتر درباره شهید به من میگفتند، من بیشتر مبهوت میشدم و این موضوع کارم را دشوار میساخت؛ اینکه تعریف میکردند شهیدعلیمردانی با وجود داشتن مال و دارایی در روستا، در مشهد مستأجر بوده و برای امرارمعاش مشغول مکانیکی و باربری شده است. کار من همین جا تمام نشد و باید روایت خیلیهای دیگر را میشنیدم و به خاطر همین سراغ افرادی رفتم که در کار و مبارزات انقلابی سابقه همکاری با شهید را داشتند. آنها حرفهای تازهای داشتند. از ارتباط او با شخصیتهایی مانند مقام معظم رهبری، مرحوم واعظ طبسی، شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب و مبارزات او با رژیم ستم شاهی تعریف کردند و حرفهای دیگری گفتند که میتوانست مایه نوشتن باشد. برایم تعریف کردند که شهیدعلیمردانی چگونه با جرئت و جسارتش پیش از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی اعلامیه و اخبار انقلاب را به شهرها و روستاهای سرتاسر کشور میبرد و پس از پیروزی انقلاب برای حفظ امنیت چه مجاهدتهایی در سرتاسر کشور از کردستان گرفته تا گنبد انجام داده است. رشادتهایی که باعث شده است مقام معظم رهبری آیت ا... خامنهای سال ۱۳۶۰ او را به عنوان پاسدار نمونه انقلاب پیشنهاد و معرفی کنند.
رحیم دل با اشتیاق فراوان صفحات آخر کتابش را ورق میزند و با اشاره به جملات آن، اضافه میکند: اینها برای من کافی نبود. کنار راویانی که برایتان اسم بردم، سراغ هم رزمان شهید رفتم تا از آنها درباره قهرمان ارتفاعات ا... اکبر و چزابه بشنوم. پس از شنیدن آخرین خاطره که مربوط به شهادت سردار میشد، تحقیقم پایان یافت و نوشتنم آغاز شد. این کتاب با دیگر تألیفاتم فرق میکرد و آن را در اختیار تعدادی از نویسندگان و رزمندگان دفاع مقدس قرار دادم و از راهنمایی دکتر محمدعلی داوطلب، سرهنگ اکبر عذرایی و احمد مددی در اصلاح آن استفاده کردم.
پس از آن رحیم دل کتابش را به بهشت رضا (ع) برد تا خبر پایان مأموریت را به سردار شهید بدهد. تعریف میکند: در فرایند تحقیقات و نگارش کتاب بارها به خصوص وقتی که مشکلی پیش میآمد، برای زیارت مزار شهید به بهشت رضا (ع) میرفتم و از او برای به پایان رساندن مأموریتی که به من سپرده بود، یاری میطلبیدم. خوشبختانه با بزرگواری شهید هربار مشکلات از سر راهم کنار میرفتند و راه هموار میشد. به همین دلیل در اولین فرصت کتاب را به بهشت رضا (ع) بردم و با یادآوری روزی که شهید مأموریت نوشتن کتاب را به من سپرد، از او بابت لطفش قدردانی کردم و به سردار گفتم تو به من آبرو دادی.
مجید طهوریان عسکری، عضو کمیسیون فرهنگی، زیارت و گردشگری شورای اسلامی شهر مشهد، با تقدیر از زحمات محسن رحیم دل، برای چاپ کتاب «تنگه شهیدعلیمردانی» میگوید: از اینکه یک پاکبان به کارهای فرهنگی علاقهمند است و خارج از زمان کاری اش به فعالیتهای فرهنگی و نگارش کتاب مشغول است، قدردانی میکنم. شهرداری مشهد باید از این پاکبان زحمتکش و دیگر افرادی که برای ارتقای فرهنگی جامعه و به ویژه هنرمندانی که برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا تلاش میکنند، قدردانی و حمایت کند.
عضو هیئت رئیسه شورای اسلامی مشهد ادامه میدهد: در هفته کتاب و کتاب خوانی نیز ما در صحن شورای اسلامی شهر مشهد با دعوت از محسن رحیم دل، نویسنده و پاکبان بوستان بهشت، بابت نگارش کتاب زندگی سردار حسن علیمردانی که از افتخارات شهر مشهد هستند و دیگر فعالیتهای فرهنگی این نویسنده، تقدیر خواهیم کرد.
هیچ لذتی برای نویسنده بالاتر از نام بردن از تألیفاتش نیست و برای محسن رحیم دل هم همین طور است: بعد از چاپ اولین کتابم با نام «قصههای کوچهبازار» سال ۱۳۹۲ دومین کتابم با عنوان «جوش شیرین» به چاپ رسید. سال ۱۳۹۴ کتاب «غروب شد بیا»، سال ۱۳۹۵ کتاب «ردپای شیشه ای»، سال ۱۳۹۶ «کلاغ فضول» و سال ۱۳۹۷ کتاب «چنگ بزن» را منتشر کردم. سال ۱۳۹۸ من افتخار همکاری و مشارکت با تعدادی از نویسندگان برجسته استان را برای چاپ کتاب «مجموعهای با شرکت نویسندگان خراسان» پیدا کردم و چند داستان از من در این کتاب به چاپ رسید.